گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

گندم طلائی ما

ماه نگار 86

عشقدونه سلام ما بعد از غیبت کبری برگشتیم و دیگه نگم برات که چقدررر کار داشتم،هم تو خونه هم فروشگاه صبحها وگاهی هم عصرها میریم فروشگاه وشما کارت میکشی و دریافتی با شماست که برای هر کارت هزار تومن میگیری و میگی میخوام پول جمع کنم دستبند بخرم،هدفمون از اینکار اینه که پول در آوردن رویاد بگیری و مهمتر از اون مدیریت مالی و برای درآمدی که داری برنامه داشته باشی این ماه نوبت دندونپزشکی داشتیم و اون دندونی که عفونت کرده بود رو کشیدی و فضانگه دار گذاشتیم،دوتا دندون نیش بالا که از 6 ماه پیش لق شده بود هم تو این ماه افتاد که یه دونشو دست آوا(پرسنل جدیدمون) خورد و افتاد وسط فروشگاه و یه دونه دیگه شو خودت که داشتی نخ می کشید کشیدی افتاد بعد ای...
30 مرداد 1399

18 اسفند تا 18 تیر

سلام عشقدونه خاطرات 4 ماه رو دارم تو یه پست برات می نویسم و علت این همه تاخیر هم میگم تمام اسفند که تو قرنطینه شدید خونگی بودیم خومون رو با آزمایش وپازل و تمیز کردن خونه وانواع بازی ها سرگرم می کردیم،یه من از استرس فقط میشستم وجای نمونده بود که تمیز نکرده باشیم،خیلی نگران باباجون و مامان جون بودم واصلا قصد نداشتیم برای عید هم بریم اونجا تا اینکه مامان جون مریض شد،حدودا از 20 اسفند با تهوع و سردرد رفت دکتر و احتمال کرونا دادن و گفتن برو خونه استراحت کن،ولی حالش همش بدتر میشد تا اینکه 25 اسفند تو بیمارستان روحانی بستری شد ومن دیگه دلم طاقت نیاوردو 27 ام با هم راه افتادیم رفتیم مامان جون 29 ام مرخص شد با حال عمومی نسبتا خوب وما اونجا م...
20 مرداد 1399
1